ElenaElena، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره
lianaliana، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

♥عروسکهای ما ♥♥ هدیه خدا ♥

النا جونم کوچکترین هوادار تیم ملی فوتبال

سلام دختر گلم. عزیز دلم کمتر از بیست و چهار ساعت دیگه تیم ملی فوتبال ایران مسابقه جام جهانیش برگزار میشه. من خیلی اهل فوتبال نیستم ولی هرجا که صحبت از کشورم ایران بشه حتما برام با ارزش میشه. دوست داریم تیم ملی با غیرت ایرانی بازی کنه. فدات بشم من چند تا عکس از شما با پرچم ایران گرفتم. امیدوارم همیشه کشورت و پرچم کشورت رو عاشقانه دوست داشته باشی. برای دیدن عکس ها به ادامه مطلب بروید...   النا جونم کوچکترین هواردارتیم ملی فوتباله   دخترم داره شعار میده : ایران.....ایران....ایران....ایران   النای من عاشق کشور و پرچم کشورش       ...
26 خرداد 1393
1307 14 11 ادامه مطلب

شکار لحظه های زیبای النا

سلام نازنینم. نازنینم شما داری روز به روز بزرگتر میشی و با جهان پیرامونت بیشتر ارتباط برقرار میکنی. برای پدرو مادرها همیشه اولین اقو گفتن نوزاد و خنده و.... جالب بوده. من هم بعضی از این لحظه ها رو ثبت کردم. برای دیدن عکس ها به ادامه مطلب بروید.... فدات بشم شما با صدای بلند و ناز میخندی    عزیزم شما ارتباط چشمی خوبی با اطرافیانت برقرار میکنی.   النا جون از خودش صداهایی در میاره و خودش رو سرگرم میکنه.   فدات بشم خمیازه های با صدای بلندت کلی من رو میخندونه.   النا جون غلت زدن بلده و خودش غلت میزنه و تلاش میکنه که دستش رو به سمت اسباب بازیهاش ببره و اگه بعد تلاش کر...
7 خرداد 1393

روزهای شیرین با تو بودن

سلام دختر گلم. عزیزم از آخرین مطلبی که در وبلاگت نوشتم خیلی وقت میگذره. نازنینم بعد از چهل روزگی شما ما به شهرکرد اسباب کشی کردیم و ساکن شهرکرد شدیم. تا یادم نرفته بگم مادربزرگ مهربونت از رفتن ما خیلی ناراحت بود. در این مدت چهل روز خیلی به شما دلبسته شده بود. هر موقع از شبانه روز که شما گریه می کردی میومد پیش من و سعی می کرد در آروم کردن شما به من کمک کنه وبرات لالایی های محلی قشنگی می خوند.  ما ساکن شهرکرد شدیم ولی در این مدت حداقل دو هفته ای یک بار به مادربزرگ مهربونت سر می زدیم. راستی از عمه های مهربونت هم بگم که خیلی دوستت دارن و همیشه سراغت رو میگیرن. برا اسباب کشی هم  عمو امید و عمو امیر و عمو رضا و عمو تورج و باباجون د...
7 خرداد 1393
1